مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
بـاز روزیِّ مـا غــم اسـت آقـا اشک با دیـده مـحـرم است آقا فـرصت گـریـه بـا امـام زمان بـاز امـشـب فـراهـم اسـت آقـا پای آن غصهها که خوردی تو من اگر جـان دهـم کم است آقا تــو عــزادار کــربـلا هـسـتـی تا که این عـالم، عـالم است آقا آری آری شـب عــزای شــمـا پــیــشــواز مــحــرّم اسـت آقـا تا قـیـامت به پـیـش چـشمانـت رأس بـر نـی مُـجـسّم است آقا چـشـم تو یاد کـربـلا دریـاست هـمۀ روزهـایت عـاشـوراست میروی یـاد کـودکـی از حال پـیـر کـرده تـو را غـم گـودال یــاد آن خــاطــرات بــارانــی شـده کـربو بـلا مـنا، ده سال با غرورت چه کرده مرد صبور؟ غـارت گـوشـواره و خـلـخـال داشت در بین خیمهها میسوخت پــدرت از خــجـالـت اطــفــال با تو گـفـته چه قـدر اسرار از دفـن آن پیکـری که شد پامـال وای از این اتـفـاق، هم بازیت پیـش چـشمـان تو شده بـیبـال کربلا، کوفه، شام در دل توست روضههای رقـیه قـاتل توست |